رمان قلب 🤍🫶🏻 پارت ۳

برو ادامه 😉❤️
پارت۳
فصل ۱
🐾ادرین🐾
دستکش هام رو گذاشتم توی جیب کتم که بعدا بپوشم.ماسکم هم توی دستم بود.شاخک های پلگ از جیبم زده بود بیرون اما چون کتم سیاه بود دیده نمیشد😂.گوریزیلا(😂)تا دم در هتل منو رسوند.بدون اینکه بهش چیزی بگم پیاده شدم.نفسم رو از استرس بیرون دادم.مطمعن بودم بابام یه کلکی داره.خیلی آرومو عادی به داخل هتل رفتم.
_پلگ تو سردت نیست؟؟
احتمالا نه...چون توی جیبم جاش خوبه.هوفففف.کلویی منو ندیده.لبخند رضایتم....تبدیل به دهن باز هنگام وحشت شد
+ادریییییییننننن
سعی کردم عادی بنظر برسم.
_سلام کلوویی.خوبی؟
باز بازوم روگرفت 😑
+چه خوب شد که اومدی 😍گفتم که بابام به گبریل میگه
_بابات نگفت. خودم با پدرم حرف زدم....راستی...اتاق پرو کجاس؟
+بیا ببرمت
و از پله ها من رو بالا برد.
توی یکی از اتاق ها رفتم و به کلویی گفتم بره پایین منتظرم بمونه.البته فقط گفتم.😁.اومدم جلوی آینه.موهام رو با دستم ریختم روی صورتم.دوباره خودم رو توی آینه به خودم نگریستم.چه خوب.این اولین باره این ریختی میشم و فکرشم نمیکردم اینقد بتونم با چندتا حرکت ساده تغییرکنم.ماسکم رو گذاشتم روی صورتم.سنگینیش برخلاف ماسک کت نوار روی صورتم حس میشد.ولی حس کردم خیلی شبیه کت نوار شدم.مخصوصا چون سوراخ چشم های ماسکم کوچکتر از چشمام بود و باعث میشد سبزی اونها بیشتر به چشم بیاد.و در آخر،دستکش های سفیدم. رو دستم کردم و از اتاق اومدم بیرون.
...................................................
🐞مرینت🐞
برای یک میلیون و شش هزار و چهارصد و نود و پنجمین بار رژم رو تمدید کردم.
تیکی:مرینت بخدا خوشگلی😑
آروم با در ماتیک زدم روی سر تیکی
_تو چی میفهمی اخه؟اگه ادرین منو ببینه باید عین احمقا بنظر برسم؟
+اینجوری بیشتر احمق بنظر میرسی.
و پشتشو به من کرد.
ناله ای کردم و گفتم:
_تیییییکککیی.تو میگی چیکار کنم خب؟
دست به سینه اومد جلوی صورتم
+فقط لیدی باگ باش.تو وقتی اونی شجاعتت به حدیه که هیچوقت دست و پات رو گم نمیکنی
_چرا تیکی چرا😭حتی اگه لیدی باگ هم باشم جلوی ادرین هول میکنم
لبخند خبیثانه ای زد
+البته که نه.تو خیلی وقت ها هول نمیشی😂
_میدونم تو همه چیو میدونی....
صدای بوق تاکسی رو شنیدم.تیکی توی کیفم قایم شد و با سرعت به سمت در دویدم.
توی ماشین اینقدر که لاک زدم راننده سرفهش گرفت.منم سریع گفتم:
_عاا..عذر میخوام آقا.نمیخواستم اذیتتون کنم.
لبخندی زد و گفت:
+خواهش میکنم بانوی جوان
وایییی.به خیر گذشت.خطر احتمالی یه قربانی دیگه رو از بین.....گفت بانوی جوان؟؟؟واای نه اگه کت نوار منتظرم باشه چی؟من به اون هیچ قولی ندادم😛ولی...ولی اگه دلش بشکنه و شرور بشه چیییی؟😱😱من دیگه طاقت اینو ندارم که کت بلنک بشه😭دم...بازدممم...دمم.بازدممم...هوفففف هیچی نمیشه مرینت...کنترول یور سلفففف.
+خانم....
کت نوار خیلی درک میکنه که من بهش..
+خانم!!!
اصلا گناهی نکردم که..
+خانمممممم
ازترس پریدم بالا
_وای بله؟
+رسیدیم😑
_اوه بله ممنون خسته نباشید خدافس
داشتم به داخل هتل میرفتم......جیغعغغغغغغپبکسکیچیآژوژپزتتتسخصحید😱😱😱😱ماسسسسسکککککک😱😱اگه نمیزدم چی میشد؟لابد کلویی جلومو میگرفت😭خداروشکر یادم اومد😃توی بالماسکه فکر نمیکنم بشه بچه هارو راه داد،ولی کی میفهمه من۱۶سالمه😂😋دستی به موهام که پشت سرم جمعشون کردن بودم زدم.پالتوم حسابی گرم بود.پیرهن زیریم هم طوری بود که کل بدنمو میپوشوند و از سرمای مزخرف ژانویه حفظ میکرد.همه چیز اوکیه👌با لبخند وارد شدم.عااااااااااااا(فکم رسید ب زمین😐).چجوری آلیا رو پیدا کنممم؟؟از اونجایی که اون همیشه حواسش هست،حس کردم چیزی داره بهم نزدیک میشه که یهو یه آرنج اومد تو پهلوم😫از درد ضعف کردم.
_هیییی چته....
آلیا بود.موهاش رو صاف کرده بود و یه پیرهن ماکسی شکلاتی پوشیده بود
+چیه خوشگل شدم؟؟؟
_عام...عام...عاره...خیلی..
پالتوم رو دراوردم.اونجا خیلی گرم بود.
+دیدم ک ادرین اومد داخل(لبخند کج:\)
_آلیا..خیلی ضایعس که من مرینتم؟
زد روی شونهم و گفت:
+نه ،فقط بهترین دوستت میدونه وقتی داری دنبال ادرین توی یه جمعه بزرگ میگردی لبت به طرز خیلی مسخره ای غنچه میشه😂و اینکه من تنها کسی هستم که لباست رو دیدم😽
_باشه..من گلوم خشک شده.میرم یکم نوشیدنی بگیرم.
همونطوری که به سمت میز نوشیدنی میرفتم.....
بازم یه ضربه غیر منتظره که باعث شد بیوفتم زمین،
+وای عذر میخوام شرمند....
اما همون لحظه با دستام روی زمین فرود اومدم .(چاره ای نبود. با اون کفش های مزخرف صد در صد یه جاییم میشکست).حرکتم تبدیل شد به بالانس و روی پاهام وایسادَ.........(یه حرکت لیدی باگی بود😐)
+اوه منو ببخش واقعا.....
و اسکار بزرگترین لحظه شتی دنیا تعلق میگیره بههههههه همین لحظه
ادرین؟؟؟؟؟چیییییییییییییییی؟؟؟؟یا اکثررررررر امامزاده هااااااامصپیپبنبپیبکیکژنزپیگسننپ(معلم شیمیم میگه😂)😱😱😱😱
آلیا رو میدیدم که شبیه علامت سوال شده بود.
دستم رو آوردم بالا و عدد یک رو نشون دادم(رمز بین من و الیا که وقتی چیزی به ادرین ربط داره نشونش میدیم.A حرف اول الفبا)
ادرین:هی فکر نمیکردم ببینمت اینجا.
لباسش کلاسیک بود و یقه پلیسه سفیدی داشت.ماسکش رو روی صورتش فیکس کرده بود.
آلیا:واااات؟؟؟؟
_منم فکر نمیکردم بتونی بیای(لبخندی تا بناگوش کشیده شده😂)
+چرا نتونم بیام؟
_راستش....میخواستم برم یه نوشیدنی بردارم که...دیدمت
+باشه پس بریم.
و دستشو گذاشت پشت و یجورایی به سمت جلو هلم داد(پشت یه وخ فکر بد نکنیناااا😂😂بین دو کتف،کطف؟؟؟😐پاین تر از شونه)
کلا با یه لحن و اهنگ دیگه ای حرف میزد.و این برام خیلی عجیب بود.
یه گلاسه «کوکتل» برداشت و به سمتم تعارف کرد.دیگه کلا سکته کردم.(کوکتل مشروبه)
_عهههه.فکر نکنم اون مناسب سن ما باشه هاااا...😐اشتباهی برداشتی نه که اصلا بیرون نبودی هیچی نمیدونی،ینی...اوه...البته منظور بدی نداشتم ولی.....(یه لیوان آب پرتقال چپوندم توی دستش)این.......😁😁😁این بهتره..
لیوان رو برانداز کرد و گفت:هوممم..فکر میکردم سنت در حدی باشه که.....
صدای موزیک بلندتر شد.
لیوان رو گذاشت سر جاش.دستم رو کشید و برد وسط استیج رقص.وسط راه کیفم رو توی دست های آلیا انداختم.این پسره یا منو با یکی دیگه اشتباه گرفته یا خل شده.اره.همینه.منو با کاگامی اشتباه گرفته.😑اصلا حالم گرفته شد وقتی به این فکر کردم.
بهش گفتم:هی مطمعنی منو با کسی دیگه اشتباه نگرفتی؟چون ماسک دارم میگم...
لبخند زد و گفت:من؟؟؟تورو اشتباه بگیرم؟؟؟
_خب پس مود شد،ینی خوب شد!!!(انگلیسیش باحالتره خا:/گود،مود)
خیالم راحت شد😫همیشه خدا وسط دوراهی بودم. میدونم که کاگامی ادرین رو دوست داره،ولی نمیخوام ناراحت باشه.از اونطرف هم حاضر نیستم از عشقی که توی وجودم جریان داره دل بکنم.شاید...شاید برای کاگامی یکی پیدا بشه..یا...یا شاید زمان همه چیز رو،حتی احساسات من رو عوض کنه.حرف استاد فو که توی ذهنم میاد دیوونه میشم.شاید زندگی چیزی رو بهت نده که میخوای.اون موسیقی باز پخش شد.همون موسیقی که من و ادرین باهاش چند دفعه رقصیدیم.اگه موسیقی یه ادم بود ،دلم میخواست بغلش کنم و بگم:عاشقتم موزیک عزیز💚
+میای برقصیم؟
لبخند زدم و دستام رو انداختم دور گردنش.اونم دستش رو گذاشت روی کمربندم.اما انگار منصرف شد
+بیا...
دستم رو کشید و با خودش برد کنار پیانوی بزرگی که کنار سالن بود(گریت پیانو)
اروم زد روی شونه پیانیست
+هی اقا.میشه من چند دقیقه پیانوتون رو قرض بگیرم؟؟؟
پیانیست متعجب نگاهش کرد.و ادرین هم اروم هلش داد و گفت:
+ممنونم واقعا لطف کردی.
و نشست روی صندلی.
+فقط گوش کن ببین چی میزنم...
اصلا از ادرین بعید بود اینجور کارا:/یا شایدم ...وای!موسیقی مورد علاقه من بود...favariote things.دوستش داشتم.در حال تشنج بودم.«خدایا اگه قلبم متوقف نشه قول میدم یه بسته اشترودل به یه گدا بدم خدایاااا».(تِیک عه دیپ بریث.دمممم.بازدمممم). وقتی این اهنگ پخش میشه با ادرین برقصم...اما باید مینشستم و نگاهش میکردم...نگاهش میکردم و نگاهش میکردم.ماسک مشکی روی صورتش چسبیده بود و موهای طلاییش روی اون ریخته بود.
زیر لب لیریکس اهنگ رو میخوند.
ـraindrops on roses and whiskeres on kittens
قطرات بارون روی رز ها و سبیل بچه گربه ها
ـBright copper kettles and warm woolen mittens
کتری های مسی روشن و دستکش های پشمی گرم
ـBrown paper packages tied up with strings
کاغذ قهوه ای پاکت های خرید بسته شده با رشته ها
ـThese are a few of my favorite things
اینها تعدد کمی از چیز های مورد علاقه من هستند
_این اهنگه خیلی قشنگه... البته چه اتفاقی..منظوری..⊙﹏⊙
نگاهم کرد و گفت:
+میدونستم
واعت؟؟؟😱
_واقنییی؟؟؟.
دوباره نگاهش رو به پیانو دوخت
+اره. یبار یادمه داشتی زمزمهش میکردی
من معمولا اهل زمزمه کردن نیستم:/
زدنش که تموم شد،بلند شد و نگاهم کرد.
+خوشت اومد مای لیدی؟
قلبم وایسادو تنم یخ کرد... با تته پته گفتم:
_اااا،ادرین.....ت..تو چرا به من...میگی مای لیدی؟؟؟من...من مرینتم...
ماسکم رو از روی صورتم برداشتم...مثل اینکه جا خورده بود لرزید.از زیر ماسک هم فهمیدم که چشمای زمردیش شیش برابر شد.انگار که ترول دیده گفت:
+عاووووه مر..مرینت...من.من...منظورم...اره درست گفتی...اشتباهت گرفتم.فکر....فکر کردم تو..تو..چیزی...اها.فک کردم کاگامیای.اخه میدونی...اممم.موهاتون هم رنگه و بخاطر همین...البته من بهش نمیگم مای لیدی هاااا.ی مدته رو زبونم افتاده ...ینی...ناراحت.شدی؟؟
لبخند زدم بهش. در عین حال که خون توی رگ هام متوقف شده بود.
_نه نه....اصلا.چرا باید ناراحت بشم وقتی دوستم به دوست دخترش میگه مای لیدی؟😉راستش منم دنبال کاگامی میگشتم که دیدم پیشت نیست.
+ولی کاگامی دو...
دست سردم رو گذاشتم روی شونهش و گفتم.
_خب اگه پیداش کردم و اگه اومده بود اینجا بهت میگم. رفیق ها برای همین مواقع هان دیگه...الیا منتظرمه...فعلا...
و برگشتم.
+مرینت
روی پاشنه چرخیدم و طوری محتاطانه پلک میزدم که اشک هام نریزه.لبخند زد و دستش رو اورد بالا که خداحافظی کنه. نگرانی توی چشم هاش بود....